وبلاگ شعر
خوش آمدید
رئیس جدید یک روزحیوانات جنگـل تصمیـم گرفتند برای جنگل شان رئـیسی انتخـاب کنند! جوجه تیغی پرید وسط وگفت: «من رئیس می شوم!» آقا فیـله گفت: «بـه شرطی که تیغ هـایت را دربیاوریم، چـون وقـتـی عصبـانـی می شوی تیغهایت را در بدن حیوانات فرو می کنی!» امّا جوجه تیغی قبول نکرد. آقا خرگوشه پرید وسط و گفت: «من رئیس می شوم!» حـیوانات گفتـند: «تو گـوش هـایت بلـند اسـت، وقـتی عصبـانی می شـوی بـا گوشهایت حیوانات را می زنی!» آقا فیله گفت: «من از همه بزرگ ترم، پس من رئیسم!» حیوانات گفتند: «به شرط این که عاج ها یت را بکنیم!» امّا آقا فیله قبول نکرد… یک دفـعـه آقا شیـره که پشت بوته ای پنهان شده بود پرید وسط، غرشی کرد و گفت: «جمع کنید، ایـن مسخـره بازی ها چیست!؟همه می دانند من رئیس جنگلم!» حیوانات هرکدام به سوراخی رفتند… * از سایت مهری طهماسبی دهکردی *
نظرات شما عزیزان:
Power By:
LoxBlog.Com |